مرکز مشاوره ۰۲۱۲۲۲۴۷۱۰۰

مرکز مشاوره ۰۲۱۲۲۲۴۷۱۰۰

مرکز مشاوره ۰۲۱۲۲۲۴۷۱۰۰

مرکز مشاوره ۰۲۱۲۲۲۴۷۱۰۰

خود واقعی من

خود واقعی من

  • تمام ما تصوری از آن چیزی که هستیم را داریم.
  •  نتیجه تجربه ها  و پیامدها و طرز فکر ما در زندگی می باشد.
  • این تصور یا  این پندار از خود را “خود واقعی” می‌گوییم. 

منظور از خود واقعی 

خود واقعی همان مسئله ای می باشد.

که اکنون هستید و همه نقاط مثبت و منفی شما می باشد.

شما می توانید دارای این حالات باشید .

  • اضطراب.
  • افسردگی.
  • مشتاق بودن برای کمک کردن به اطرافیان.
  • مهربان بودن.
  • خودبین .
  • ضعیف بودن در رابطه با بیان کردن نه گفتن .
  • برخورد قاطعانه .

در برابر، خود آرمانی همان چیزی می باشید که شما آرزو کرده اید یا این احساس را دارید که باید وجود داشته باشید.

  • مانند اینکه من  باید به صادق بودن بپردازم .
  • من باید خیر باشم و غیره. 

خود آرمانی من 

خود آرمانی نتیجه‌موثر بودن فرزند پروری و اجتماعی محسوب می شود.

برخی اوقات با مشاهده کردن سرمشق های برابر و مسئولیت هایی که در جامعه بر عهده داریم.

کوشش می‌کنیم که خود را به آنها برسانیم و یا به رقابت کردن با آنها بپردازیم.

هنگامی که کوشش کرده و به موفقیت رسیدیم می توانند حس ایده‌آلی را در ما  به وجود آورد .

  • ولی هنگامی که با اینکه کوشش کرده ایم .
  • ولی به موفقیت نرسیده ایم احساس بدی در ما به وجود می آید.
  • که شاید در بعضی از موارد به متنفر شدن از خود برسیم .
  • و از همین جا می باشد که مشکل شروع می‌شود.

خود واقعی من1

خود آرمانی غیرقابل انعطاف

  • به طور معمولی هنگامی که ما خود آرمانی غیرقابل انعطاف و  طبیعی داریم.
  • و نمی‌توانیم به آن دست پیدا کنیم.
  • می تواند دارای عذاب و همین‌طور استرس محسوب شود.
  • برخی اشخاص  تمایل به خود واقعی بهترین دارند.

آنها این حس را دارند که خود واقعی باید با خود آرمانی آنها تطبیق داشته باشد.

آنها طرز فکر بردبارانه ای در رابطه با جهان ندارند.

برای آنها انعطاف بی معنی می باشد.

آنها تمام امور جهان را سیاه و سفید یا صفر و صد مشاهده می کنند.

منبع:مرکزمشاوره ستاره ایرانیان

برچسب ها: خود واقعی ,خود واقعی آرمانی ,خود واقعی بودن ,خود واقعی من ,شناخت خود واقعی ,نشانه خود واقعی ,

زندگی در قالب رویا

زندگی در قالب رویا

همه ما درگیر نوعی زندگی دوم هستیم. زندگی در قالب رویا آن چیزی است که ما را از زندگی امروز، زندگی با استرس، عصبیت، قبض آب و برق و تلفن و صدای ونگ ونگ یک بچه کوچک نجات می‌دهد و برایمان دنیایی تازه، جذاب و قابل پیش‌بینی می‌سازد. ما به زندگی تازه‌ای متعلق می‌شویم که آن‌قدرها که فکر می‌کنیم غریب نیست و موتور متحرک ذهن را بدجوری راه می‌اندازد، اما از آن، تنها در جهت رویاپردازی استفاده می‌کنیم و بین خودمان و زندگی معقول و منطقی هر روزه، دست به یک انتخاب می‌زنیم. انتخابی که ما را به زندگی دوم خودمان پیوند می‌زند؛ جایی که ذهن پر و بال می‌گیرد و واقعیت قربانی می‌شود. اصلا به همین خاطر است که پروژه‌ای مثل سایت «زندگی دوم» این‌قدر موفق می‌شود. به همین خاطر است که «ماتریکس» هنوز و همچنان می‌فروشد و فروش دی‌وی‌دی‌هایش غیرقابل باور است و دقیقا به همین دلیل است که آنها که به بازی‌های کامپیوتری جان می‌بخشند، لحظه‌ای از کار دست نمی‌کشند. آیا ما به سمت دنیای ماشینی می‌رویم و از خود بیخود می‌شویم؟ آیا ما ترجیح می‌دهیم در عالم هپروت سر کنیم، اما با مشکلات روزمره روبه‌رو نشویم؟

دوباره‌خوانی یک داستان تکراری

بیایید یک داستان را دوباره‌خوانی کنیم. امی تیلور و دیوید پولارد در شهر مجازی سکندلایف با هم آشنا شدند. با هم درباره تمام مسائل روز، اجتماعی و سیاسی و عاطفی صحبت کردند و در همان دنیای مجازی به هم پیوند خوردند. کار به جایی رسید که با هم ازدواج کردند و در دنیای خیالی‌شان با هم زندگی تازه‌ای شروع کردند. اما کار به اینجا ختم نشد. آنها تصمیم گرفتند در دنیای واقعی هم زندگی زناشویی‌شان را آغاز کنند. با هم هم‌پیمان شدند و در یک روز آفتابی و قشنگ، دنیای تازه‌ای برای خود ساختند. انگار که واقعا خوشبخت باشند. اما خیلی زودتر از انتظار ما، زندگی عاشقانه‌شان به پایان رسید. امی، در یکی از روزهای معمولی زندگی‌اش با دیوید مثل همیشه کامپیوترش را روشن کرد تا به دنیای مجازی‌اش سر بزند و گشت و گذاری داشته باشد. دیوید دقیقا در همان زمان در حال گپ و گفتی عاشقانه با یک زن دیگر بود. دنیای مجازی را آن‌قدر جدی گرفته بود که حواسش به همسر واقعی‌اش که او را می‌پایید نبود و نتیجه چه شد؟ آن دو به فاصله کوتاهی از هم طلاق گرفتند. تنها به این خاطر که خیانتی اتفاق افتاده بود. اما واقعا خیانت بود؟ خبرگزاری‌های رسمی و جدی، خبر این آشنایی و طلاق را آن‌قدر پی‌گیری کردند که دیوید برای تبرئه خود به یکی از این خبرگزاری‌ها گفته بود: «امی بیش از حد به بازی در دنیای مجازی معتاد شده بود، تا جایی که حتی نمی‌رسید کارهای خانه را انجام دهد. اگر حتی می‌خواستم چند دقیقه‌ای با او صحبت کنم، باید او را یک جا می‌نشاندم و به او می‌گفتم: من می‌خواهم با تو حرف بزنم. اما اعتیاد او به این دنیای مجازی چنان بود که نمی‌توانست از آن جدا شود. این زندگی‌ بیشتر شبیه یک شوخی تلخ است.»

چشم، گوش و اعصاب و روان شما را نیاز داریم

شهر مجازی سکندلایف یا به زبان خودمان زندگی دوم، یک سایت اینترنتی است که آدم‌ها می‌توانند به آن سر بزنند و برای خودشان زندگی تازه‌ای را بسازند. در این شهر همه کارهای روزمره انجام می‌شود. آدم‌ها آنجا سر کار می‌روند، پول در می‌آورند، در خانه‌ای زندگی می‌کنند که گاهی احتیاج به تعمیرات دارد و حتی سفارتخانه‌هایی در آن وجود دارد تا زندگی عادی در شهر جریان داشته باشد. البته دوستان لطف کرده‌اند و امکاناتی استثنایی برای این سایت درنظر گرفته‌اند؛ بنز، سونی، آدیداس، تویوتا، ای بی ام، رویترز و دیگر شرکت‌های بزرگ در این شهر مجازی نمایندگی دارند و به آدم‌ها کمک می‌کنند تا زندگی واقعی‌تری در شهر مجازی داشته باشند و احساس غیرواقعی بودن به شهروندان منتقل نشود. اما اصلی‌ترین امکان موجود در شهر، این است که آدم‌ها می‌توانند درآمد زندگی مجازی‌شان را در دنیای واقعی هم در دست داشته باشند و از آن استفاده کنند. به این ترتیب است که دلار لیندن، به دنیای واقعی هم قدم می‌گذارد. لیندن، نام شرکتی است که سایت را راه‌اندازی کرده. حالا می‌شود درباره مرز زندگی واقعی و خیالی با هم صحبت کنیم؟ فیلیپ روزدال (Philip Rosedale) مؤسس و رئیس شرکت لیندن لب می‌گوید: «در آینده مسیرهای بسیاری برای متصل کردن مردم به کامپیوترهایشان وجود دارد، نه فقط کیبورد و ماوس، بلکه چشم‌ها، گوش‌ها و اعصاب و روان مشتریان.»

سرمایه‌ای برای زندگی در خیال

دروغ هم نیست، راست می‌گوید، وگرنه چرا شرکتی مثل سونی دست به کار ساخت بازی تازه‌ای می‌شود که آدم‌ها باید در دنیای واقعی از خودشان حرکت‌های عجیب و غریب انجام دهند و در دنیای مجازی امتیاز بگیرند؟ شما باید مشت بزنید به صورت یک فرد نامرئی و در دنیای مجازی مشتی بخورد به صورت دشمن و شما امتیاز ویژه‌ای به دست آورید. بازی‌های استثنایی موجود آن‌قدر دست به کار واقعی‌سازی شده‌اند که کمترین سؤالی که می‌توان در این‌باره پرسید، چرا؟ است. حالا در این روزگار که حتی بازی‌های کامپیوتری هم به کمک می‌آیند تا فاصله بین دنیای واقعی و دنیای مجازی را از بین ببرند و از این راه پول خوبی به جیب بزنند، راه درآمدی‌شان این است که شما را به دنیای رویا ببرند و با شما همراه شوند. این، دقیقا همان چیزی است که روزدال، درباره شهر مجازی سکند لایف گفته بود. «در آینده مسیرهای بسیاری برای متصل‌کردن مردم به کامپیوترهایشان وجود دارد، نه فقط کیبورد و ماوس، بلکه چشم‌ها، گوش‌ها و اعصاب و روان مشتریان.»

علم و عرفان پاسخ می‌دهند

در سال‌های میانی دهه ۵۰، هاکسلی درباره این موقعیت هشدار داده بود. متفکر بزرگ انگلیسی آن روزها کتابی نوشت به‌ نام دریچه‌های ادراک که شرح آزمایشی بود در رابطه‌ با مصرف مواد روان‏گردان. این مواد در واقع اصلی‌ترین نشانه بروز مشکلاتی در این ابعاد بود که هاکسلی دلیل این استفاده را وسعت بخشیدن به‌ آگاهی و تجربه‌ عوالم دیگر و به‌ خصوص عالم هپروت دانسته بود. کشف بزرگ متفکر انگلیسی در این باره تا جایی بود که آگاهی عادی و روزمره انسان را بسیار محدود و تنگ‎نظر ارزیابی می‌کرد و تقریبا آن را نادیده می‌گرفت. و بدترین نتیجه‌ای که می‌شد از این بحث گرفت، تجربه مواد روان‌گردان بود. اتفاقی که برای بسیاری از روان‌شناسان و نویسندگان افتاد. آنها می‌خواستند به دنیای قشنگ تازه‌ای بروند و اطلاعاتشان را از این کشف به مشریانشان انتقال دهند. هاکسلی معتقد بود: «تزریق چند گرم مواد گیاهی می‏تواند درهای عوالم شگفت‏انگیز را بر ما بگشاید و ما را دگرگون کند.» تفکرات غریب او، راه را برای آن عده که می‌خواستند جور دیگر زندگی کنند باز کرد و رنگ و بوی منطق، جسارت و تجربه به آن داد. همه اینها در روزهایی اتفاق می‌افتاد که مواد روان‌گردان به تازگی وارد بازار شده بودند. این نگاه به دنیای مواد روان‌گردان، بعدها از طرف افرادی مثل کارلوس کاستاندا هم پی‌گیری شد. آن هم در حوزه‌ای مثل عرفان. او این نتیجه‌گیری را از مطالعه روی فرهنگ‌های سرخ‌پوستی گرفت. کاستاندا می‌گفت: «در فرهنگ‏های سرخ‌پوستی مراسم مصرف مواد روان‏گردان بخشی اصلی و اساسی از آیینی است که‌ به‌ جهان افسون می‏بخشد؛ آیینی که‌ جهان ناقص را برای سرخ‌پوستان کامل می‏کند. به‌ کمک این مراسم، جهان سرخ‏پوستان رنگین‏تر و جادویی‏تر می‏شود.» تمام این مباحث در این راستا مطرح می‌شوند که انسان احتیاج به راه گریز از واقعیت دارد. احتیاج دارد تا به هر دلیلی از خود بی‌خود شود و یک جور دیگر زندگی کند. برای همین است که مواد مخدری که به بازار می‌آیند، تاثیرهای متفاوتی دارند و بدترین تاثیر را روی جسم می‌گذارند، اما روح نمی‌تواند دست از سر این مواد بردارد. احساس سرخوشی کاذب، احساس رنگی بودن، احساس پرواز و… همه حس‌های متفاوتی هستند که انسان امروز به هر دلیل نمی‌تواند آنها را داشته باشد و از این راه برای جبران کاستی‌هایش استفاده می‌کند. می‌رود تا برای چند دقیقه‌ای از واقعیت دور بیفتد و خب، نتیجه‌اش هم که معلوم است؛ دیگر چیزی به اسم دنیای واقعی وجود ندارد. حکم پایان می‌دهد بر همه چیز و انگار نباید فکر کرد، نباید در واقعیت زندگی کرد. نباید… اما این نبایدها به قیمت انهدام جسم و جان تمام می‌شود.

پولش را بده، بقیه‌اش آزاد

طراحانی وجود دارند که از کم‌شدن این فاصله لذت می‌برند و سود خوبی می‌برند. برای همین است که اصلا فیلمی مثل «ماتریکس» ساخته می‌شود و بحث اصلی آن فاصله به اندازه موی واقعیت و مجاز است. وقتی از لرى وایچوفسکى درباره «ماتریکس» می‌پرسند، می‌گوید: «ماتریکس از هراس‌ها و اضطراب‌هایى سخن مى‏گوید که کم و بیش بشر امروز با آن دست به گریبان است. راحت‏طلبى و تنبلى انسان و سپردن تمام کارهایش به دست ماشین قطعا سرانجام خوبى نخواهد داشت. ماشین روح انسانى را نابود مى‏کند. «ماتریکس» بیانیه‏اى است علیه ماشینیسم افراطى، فکر به آن دنیایى که کامپیوترها فرمانده‌اش هستند در انسان ایجاد هراس و دلهره مى‏کند.» اما ما با چنین چیزی در «ماتریکس» طرف نیستیم. داستان درباره یک نقشه است، نقشه‌ای که مثل همه نقشه‌های کارتونی به یک گنج می‌رسد و مثل تمام گنج‌های قصه‌ها دو قطب خیر و شر با آن درگیرند و در این بین همه منتظرند تا گنجی کشف شود. اصلا بهت داستان در همین است. دی‌وی‌دی‌های «ماتریکس» هنوز فروش غیرقابل باوری دارند و آدم‌ها می‌روند تا یک قصه تکراری را برای چندمین بار ببینند و بشنوند.زندگی در قالب رویا

پیش‌بینی یک دنیای دیگر

نمی‌دانم اولین قسمت از «ماتریکس» را چند بار دیده‌اید، اما می‌توانم شرط ببندم که تعدادش بیشتر از دو بار است و هنوز هم اگر کسی شما را برای دیدن این فیلم دعوت کند، بدتان نمی‌آید برای چندمین بار آن را ببینید. در همان زمان، گروهی از منتقدان دلیل این همراهی مخاطب با «ماتریکس» را در جلوه‌های ویژه آن دانستند و ارزش داستانی آن را هیچ در نظر گرفتند. در حالی که گروهی دیگر این نظر را کاملا نفی کردند و ارزشی معادل با جلوه‌های ویژه برای داستان فیلم در نظر گرفتند. آنها اعتقاد داشتند در «ماتریکس» مبارزه‌ علیه‌ شر از سه‌ طریق پی‌گیری می‏شود: ۱٫ یادگیری کونگ‏فو و کاراته‌ ۲٫ خودشناسی و بازگشت به‌ خویشتن اصیل از یاد رفته‌ ۳٫ تجهیزات نظامی مدرن. این هم که دقیقا شبیه به همان چیز‌هایی است که پیش از این دیده‌ایم. اما در «ماتریکس» شیطنت دیگری اتفاق می‌افتد. ما با یک داستان تکراری طرفیم، اما داستانی که می‌گوید: «نیرویی وجود دارد توضیح‏ناپذیر و فراتر از ماده‌ و ماشین که‌ سرانجام ماده‌ و ماشین را مقهور خویش می‏سازد. و این یعنی غلبه‌ روح بر ماده‌. در فیلم مرز میان ذهنیت و عینیت کاملا فرومی‏ریزد، یعنی فیلم جهانی را می‏آفریند که‌ در آن آزادی بی‏کرانی وجود دارد و هر چیزی می‏تواند روی بدهد.» این، همان چیزی است که ما در این مقاله با آن سر و کار داریم. در فیلمی شبیه به «ماتریکس» یک پیش‌بینی نگران‌کننده وجود دارد. مرز بین خیال و واقعیت از بین می‌رود و به گفته کارگردانش، فکر به دنیایى که کامپیوترها فرمانده‌اش هستند در انسان ایجاد هراس و دلهره مى‏کند.

ما و خرگوش سفید

اتفاق مورد نظر، واضح است. اصلا نیاز به توضیح اضافه هم ندارد. ما به سمت دنیایی می‌رویم که مردم دلشان می‌خواهد مرز بین دنیای خیال و دنیای واقعی را از میان بردارند و عده‌ای دست به کار شدند تا از این راه درآمدی به دست آورند. پدربزرگم عادتی داشت. همیشه وقتی در بحر فیلم غرق می‌شدیم و می‌ترسیدیم به خاطر بلایی که قرار است سر کاراکتر بیاید، با آرامش سرش را تکان می‌داد، نگاهی با پوزخند به ما می‌انداخت و می‌گفت: «کارگردان بهش گفته.» این بدجنسی صرفا به ما نشان می‌داد که کارگردانی وجود دارد که الان پشت دوربین نشسته و دلش خواسته چنین بلایی بر سر کاراکترش بیاورد. در این مورد هم می‌شود، این‌طور قضاوت کرد. وگرنه که آنها تنها از قوه خیال‌پردازی ما بهترین استفاده را برده‌اند و این دلارهایی که به حسابشان واریز می‌شود، تنها از یک هوشمندی ساده ناشی می‌شود؛ عشق به دنیایی ساختگی. که حتی می‌شود در آن ازدواج کرد- مثل اتفاقی که در سکند لایف می‌افتد- می‌شود با بازی در آن دنیا برای ساعت‌هایی دچار احساس فراموشی شد، می‌شود فیلم دید و از این دنیا خارج شد و می‌شود حتی کارتون‌هایی دید که سه‌بعدی شده‌اند و ما را به سمت خیالی واقعی‌تر می‌برند. اگر هم نخواهیم بدجنسی کنیم، اسم بیماری‌اش هم چیزی مثل مرز ناپیدای خیال و واقعیت است.

معنای سیزده سالگی

این مقاله در مورد وضعیت سیزده هاله ها و در واقع نوجوانان آمریکایی در حال حاضر می باشد، و به مقایسه با نسل قدیم بر اساس آمارها پرداخته است. می توان از این اطلاعات برای نسل حاضر کشور خودمان نیز استفاده کنیم و اشاراتی بر تفاوت دو نسل دارد که در جامعه ما نیز صدق می کند.

سزده سالگی چه معنایی دارد؟!

۱۳ ساله بودن چه معنایی دارد، پشت پرده ی بزرگسالی بودن، ایستادن بر روی پنجه ی پا و تماشا کردن یا منتظر بودن برای رفتن روی صحنه؟

برخی تغییراتی که در این سن اتفاق می افتد غیرقابل تغییر هستند. اگر دوران کودکی به عنوان دوره ای جادویی نگریسته شود، ۱۳سالگی راز و رمزها را می گشاید: در سن معصومانه ای که ۱۳ سالگی است مسائل جنسی را نیز با خود به همراه خواهد داشت: در نسخه ی اولیه ی داستان شنل قرمزی، شنل او نماد قاعدگی می باشد. ژولیت شکسپیر ۱۳ ساله بود. و شاید برای عشق آماده نبود. تا اینکه برای ازدواج آماده باشد. زمانی که تام سایر درگیر عشق بکی تاچر بود ۱۳ ساله بود. این سن زمانی برای نبوغ است: آنه فرانک دفتر خاطراتش را در تولد ۱۳ سالگی اش دریافت کرد: بابی فیشر زمانی که ۱۳ ساله بود به عنوان جوانترین شطرنج باز قهرمان شطرنج شد و برای دو سال استاد بزرگ شطرنج محسوب می شد. این سنی است که در از کودکی به سوی نوجوانی به پیش می رود. زمانی که ناگهان دنیا نزدیک تر می شود. رنگ ها زنده تر می شوند، و موضوعات قوانین هرگز مورد بحث قرار نمی گیرد.

برای مطالعه بیشتر:

نوجوانی و ورود به سیزده سالگی

از یک نوجوان ۱۳ ساله بپرسید که برای تولدش چه چیزی می خواهد و پاسخ های او می تواند از یک توله سگ تا لپتاپ تا دمپایی جدید، اتاق برای خودش، پول نقد باشد. قدرت مقابله جویی نوجوان ۱۳ ساله در مقابل انضباط دهی بیشتر است، سلاح هایش بیشتر از سپرهایش است. آنها از والدینشان احترام بیشتری را می خواهند و احترام کمتری به آنها را از خود نشان می دهند. انجمن فیلم آمریکا متوجه شد که زمانی که طبیعت هر سنی کشف شود، توصیه هایی برای راهنمایی والدین در این زمان وجود دارد، که والدین می توانند فرزندشان را راهنمایی کنند، به آنها توصیه هایی ارائه دهند، ولی در این حال فرزندان تصمیم های زیادی در سر دارند، و کمتر به دستورالعمل ها اهمیت می دهند. کودکان در این زمان جذب ارزش های خانوادگی می شوند زیرا در این سالها کنترل کامل والدین بر کودکان رو به پایان می باشد.

در مجله ی تایم مطالعه ای در رابطه با نوجوان ۱۳ ساله در سال ۲۰۰۵ صورت داد، و مشخص کرد که چه چیزهایی در نوجوان تغییر می پذیرد و چه چیزهایی ثابت می ماند، چه چیزهایی می تواند به نوجوان ۱۳ ساله کمک کنند و چه چیزی باعث ثبات آنها می شود و در کجا آنها خودشان را پیشرو و مسئول می دانند. در مجله ی تایم براساس نظر سنجی گروهی از نوجوانان ۱۳ ساله، که به صورت آنلاین ۵۰۱ نفر مورد بررسی قرار گرفتند، دو سوم آنها گفتند که نوجوان بودن به نسبت والدینشان برای آنها دشوارتر بوده. منصفانه است که از هر نسل در رابطه با تفکراتش سوالاتی پرسیده شود، در حالی که هر سنی نگرانی ها و اضطراب های خاص خودش را دارد. با توجه با تغییراتی که در طول پنج سال اتفاق افتاده است، زمانی که نوجوان هزاره ی جدیدی در رابطه با آینده خوشبین است، سال های جنگ و تروریسم به پایان رسیده است. بیش از نیمی، یا ۴۶%، بر این باورند که در زمانی که والدینشان همسن آنها بوده اند، آمریکا نسبت به حال جای بدی برای زندگی کردن بوده است. مسئولیت هایی که آنها بر عهده داشتند، ترس ها، فشارها و آرزوهایی که در آنها بروز می کرده، باعث شده است که شکافی بین والدین و فرزندان به وجود آید به گونه ای که والدین نوجوانش را به گونه ی دیگری می بیند و نوجوان درک متفاوتی نسبت به خودش دارد. ممکن است این مسائل جنبه ای از زندگی نوجوان ۱۳ ساله باشد که هیچگاه تغییر نمی پذیرد. در کشور ما، ایران، نیز اینگونه بود. جوان هایی که نگران انقلاب و تغییرات آن بودند و بعد از آن نگرانی های مرتبط با جنگ تحمیلی، همین مسائل خود دلیل بزرگی بر تفاوت و فاصله دو نسل می باشند.

صحبت کردن در مورد نوجوانان در سالهای قبل از ۱۹۴۱، که نخستین مطلبی بود که در این رابطه چاپ شد (در یک مقاله در علوم ماهانه مورد علاقه). ذهنیتی که در رابطه با دوره ی کودکی وجود دارد با نوآوری های اخیر مرتبط ساخت، و زمانی که والدین از اینکه در این زمان کودکان به سرعت بزرگ می شوند می نالند، سوالاتی در رابطه با مقایسه ی زمانی بسیار نسنجیده می باشد؟ برای قرن ها، بیشتر از  اینکه ارزش کودکان براساس مشارکت در عواطف خانوادگی باشد براساس ارزش  اقتصادی آنها تعریف می شد. در اواخر سال ۱۷۰۸ در انگلستان، یک کودک ۷ ساله به دلیل دزدی به دار آویخته می شد، و برخی از خطرناکترین شغل ها در کارخانه ها به دلیل اندازه ای که کودکان داشتند تنها برای آنها تعبیه شده بود. تمام نظریاتی که در رابطه با دوره ی نوجوانی که دوره ی آشفتگی بر اساس نوشته های تاریخی محسوب می شد، تنها یک بار بود که کودکان می توانستند در امان از مزارع و کارخانه جات در محیطی امن پناه گرفته و رشد کنند.

کودکان زمانشان را در مدرسه و صرف بازی کردن می کنند، در حالی که براساس نظریه ی مدرن، با پایان دادن به غفلت هایی که تا کنون صورت گرفته است. بیشترین دوره ای که در آن تولد از طریق نوجوانان در امریکا صورت می گرفت سال ۱۹۵۷ بود، نه به  دلیل رابطه های جنسی پیش از ازدواج بلکه به این دلیل که میانگین سن ازدواج در این زمان بیست سالگی بود، و بسیاری از ازدواج ها در نوجوانی صورت می گرفت. در میانه ی دهه ی ۱۹۵۰ یک نوجوان ۱۳ ساله مجله های تبلیغالتی مبل را ورق می زد چون تا چند سال آینده باید انتظار ازدواج کردن و تشکیل خانواده را می داشت. در حالی که اکنون نوجوان سیزده ساله زودتر نشانه های بزرگسالی را از خود بروز می دهد، ولی نسبت به والدین و پدر بزرگ و مادربزرگشان  دیرتر مسئولیت ها و تجربیات بزرگسالی را کسب می کنند.

مطالب رشدی مرتبط:

رشد کودک دوازده ساله

در روح و روان والدین به طور عمیقی هک شده است که در رابطه با تمام مسائل جدید در رابطه با کودکان نگران باشند و در تعجب هستند که چطور پایه های اخلاقی می تواند از آنها در مقابل وسوسه های طوفانی حمایت کند. ممکن است این مورد خاص در رابطه با مشکلات والدین در رابطه با فرزند ۱۳ ساله شان درست باشد، کسانی که پدر و مادرشان تا حد زیادی در رابطه با نشستن در اتومبیل، کلاه کاسکت، صابون های انتی باکتریال و قفل های مخصوص کودکان به آنها توصیه شده است و کسانی که نسبت به کودکان در حال حاضر مشکلات رفتاری بیشماری داشتند. امروزه کودکان ۱۳ ساله کمتر به سمت سیگار کشیدن، الکل یا مواد مخدر، حاملگی ناخواسته، ارتکاب جرم یا رها کردن مدرسه نسبت به والدینشان در نسل دهه ی ۱۹۷۰ تمایل نشان می دهند. حاملگی دختران در ۱۴ سالگی در بین سالهای ۱۹۵۳ متوقف شد. ولی این شاخص ها از بدترین نگرانی ها در نسل های جدید جلوگیری نکرد. «به نظر می رسد که ما نمی توانیم از این مسائل بدون اینکه ضربه ای متوجه ما شود گذر کنیم، مسائلی مانند سرزنش والدینمان برای مشکلات اجتماعی تا سرزنش خودمان به وسیله ی فرزندانمان، مشاهدات توماس هاین، نویسنده ی فراز و فرود نوجوانان آمریکا. «ما از آنها می خواهیم فضایلی را تجسم کنند که ما به ندرت انها را انجام داده ایم. ما از انها می خواهیم که عاداتی را ترک کنند که ما هرگز آنها را ترک نکرده ایم.»

هر نسلی داستان خودش را دارد. با در نظر داشتن میانگین سنی که والدین دارای کودکان بودند، والدینی که امروزه دارای کودکان ۱۳ ساله می باشند در حدود سال ۱۹۷۸ خودشان ۱۳ ساله بودند، پدربزرگ و مادربزرگ هایشان حدودا در ساله ۱۹۵۳ سیزده ساله بودند. در این سال درآمد خانواده در حدود ۳ دلار و ۷۳۳ سنت بود (امروزه حدود ۲۷۰۰۰ دلار)، میانگین اندازه ی خانه ها ۱۱۰۰ فوت مربع بود و فقط ۲۲% از زنان ازدواج کرده بیرون از خانه کار می کردند. اسباب بازی های جدید اسلینکی و خمیرهای بازی بودند. در سال ۱۹۷۸، میانگین درآمد ۱۵.۰۶۴ دلار (امروزه حدود ۴۵۰۰۰ دلار)، میانگین اندازه ی خانه ها ۱.۷۵۵ فوت مربع و ۶۲% از مادران دارای فرزندان ۶ تا ۱۷ ساله مجبور به کار کردن بودند. اسباب بازی های جالب: ماسک های جنگ ستارگان و آتاری ۲۶۰۰ بود. امروزه، درحالی که درآمد خانواده توسعه نیافته (حدود ۴۳.۳۱۸ دلار)، خانه ها باید حدود ۲.۳۴۰ فوت مربع باشند. و ۷۰% مادرانی که دارای کودکان ۶ تا ۱۷ سال هستند در محل کار به سر می برند.  که با توجه به مزیای فنی و زمان های احتیاطی که کودکان ۱۳ ساله صرف می کنند نیازمند استفاده از آی پاد تا پلی استیشن تا ایکس باکس می باشند … و یک دسته کارت، برای بازی کردن در دوران دبیرستان.

والدین نگران رشد سریع کودکانشان می باشند، که به لحاظ زیستی درست است: امروزه کودکان ۱۳ ساله به لحاظ فیزیکی نسبت به نسل قبل زودتر به بلوغ می رسند. از سال ۱۹۶۳ تا ابتدای دهه ی ۱۹۹۰، سنی که دختران برای تجربه ی اولین قاعدگی شان داشتند در هر دهه یک ماه زودتر اتفاق افتاده است، در ۱۲ سال و یک ماه در دختران سیاه پوست و ۱۲ و شش ماه در دختران سفید پوست. در حالی که ممکن است که این مسئله بیانگر اتفاق مهمی نباشد، مارسیا هرمن گیدنز از دانشگاه چپل هیل کارولینای شمالی، که برای یک دهه در رابطه با بلوغ کودکان آمریکایی مطالعه کرد، «هیچ مدرکی وجود ندارد که پایین آمدن سن قاعدگی را باعث شده باشد. و چه زمانی این اتفاق متوقف می شود؟ زمانی که دختران ۹ ساله هستند؟ هیچ اتفاق نظری در رابطه با علت آن وجود ندارد: برخی از دانشمندان قرار گرفتن در معرض برخی مواد پلاستیکی و حشره کش ها را مشکل قلمداد می کنند، که در معرض قرار گرفتن این مواد با کاهش استروژن و تاثیرات فیزیکی مرتبط می باشد. رژیم غذایی با گوشت و پرتئین بالا باعث بلوغ زودرس می شود. همانطور در  رابطه با پسران، هرمن گیدنز اشاره می کند که آنها درسن کمتری قدشان رشد می کند که حاکی از این مسئله می باشد که آنها بلوغ را زودتر تجربه می کنند.

در همین حال، نوجوانان در فرهنگی رشد می کنند که در معرض مسائل جنسی و تصاویری قرار می گیرند که مربوط به بزرگسالان است. در سال ۱۹۵۳ آهنگی که برای ۱۰ هفته در بالاترین نقطه ی منحنی آهنگ های برتر قرار داشت پرسی فیس و ارکسترش آهنگی از مالین راژ با مضمون: «هر زمان که همدیگر را می بوسیم/ من نگران و متعجب می شوم/ ممکن است لب های تو نزدیک باشد/ ولی قلب تو کجاست؟» یکی از تک آهنگ های برتر در این سال، با ارزش ۵۰ سنت، کندی شاپ بود، که تا زمانی که به آن با دقت گوش کنید بی گناه به نظر می رسد: «من تو را به کندی شاپ می برم/ من می گذارم که آب نبات چوبی ها را لیس بزنی/ ادامه بده دختر، دست بر ندار/ ادامه بده تا زمانی که به نقطه ی اصلی آن برسی.»

ولی قبل از اینکه والدین در رابطه با مدل ها دچار یاس شوند کودکان جذب فرهنگ می شوند، به نظر می رسد که نوجوان ۱۳ ساله به پیام هایی که از والدینشان دریافت می کنند دل می سپارد. در نظر سنجی مجله ی تایم، بیش از نیمی از نوجوانان توصیفی که از رابطه شان با والدینشان داشتند را عالی بیان کرده اند، و گفته اند که رابطه ی انها با والدینشان بهتر از رابطه شان با معلمشان یا همکلاسی هایشان و یا خواهر و برادرشان است. اکثرا والدینشان را به گونه ای توصیف کرده اند که آنها در زندگی شان نقش مهمی دارند و مسائلی را که پیش رو دارند به خوبی می شناسند، در حالی که کمتر از ۱۰ درصد از نوجوانان والدینشان را به گونه ای توصیف کرده اند که آنها نقش مهمی در زندگی آن ها ندارند و در رابطه با مسائل آنها اطلاعات و آگاهی کمی دارند. امکان دارد که کمی در رابطه با مناسب بودن رابطه ی دختر و پسر زمانی که می خواهند با همدیگر بیرون بروند از خود مخالفت نشان دهند: اکثر نوجوانان ۱۳ ساله می گویند که سن ۱۲ تا ۱۵ سالگی سنی مناسب برای برقراری ارتباط است ولی بیشتر والدین ۱۶ تا ۱۷ سالگی را سن مناسبتری می دانند. ولی سه چهارم هنوز قرار گذاشتن با جنس مخالف را شروع نکرده اند، و ۶۰ درصد افراد می گویند که داشتن رابطه ی جنسی را تا زمان ازدواج باید به تاخیر انداخت. به نظر می رسد که نوجوان ۱۳ ساله با اینکه می خواهد به این مسائل دست یابد، ولی او هنوز نمی خواهند که آن طور که به نظر می رسد عمل کند. حتی با اینکه کودکان در معرض پیام های بزرگسالان قرار دارند، به نظر می رسد که آنها کمتر به مانند بزرگسالان واکنش نشان می دهند. تمام سرفصل در رابطه با رابطه ی جنسی دهانی که به صورت همگانی برگزار می شود، مدارک هیچ پیشتیبانی از این اتفاقات نکردند. برای نمونه، براساس یک نظر سنجی در اخبار NBC از نوجوانان، که در همین سال صورت گرفت، دریافتند که ۱۲ درصد از نوجوانان ۱۳ و ۱۴ ساله بیان کردند که رابطه ی جنسی دهانی داشته اند. ولی بسیاری از انها بیان کردند که نمی دانستند که رابطه ی دهانی به چه معنی است.

آنا فرانک در خاطراتش در سال ۱۹۴۴ نوشته است «والدین تنها می توانند به فرزندانشان توصیه کنند و آنها را در جهت صحیحی راهنمایی کنند.» «نهایتا افراد شخصیتشان را به گونه ای که هستند نشان می دهند.» امروزه کودکان سیزده ساله با ارتباط بیشتری که در دنیای اطرافشان وجود دارد رشد می کنند. بیشتر از آن چیزی که والدینشان در دوران کودکی تجربه کرده اند، تاکنون شاهد افزایش چالش ها بوده ایم. این گزارش توسط آماندا بوور و جرمی کاپلان در نیویورک تهیه شده است.

منبع:مشاورکو

مشکلات تک فرزندی

امروزه فرهنگ جوامع مختلف و به خصوص جامعه ما به سمتی پیش می رود که خانواده ها و زوجین تصور می کنند که داشتن تنها یک فرزند می توان تاثیر بسیار مطلوبی در آینده کودک داشته و او را از هر لحاظ به سعادت برساند. گرچه می توان مزیت هایی در داشتن تنها یک فرزند و سبک تک فرزندی برای خانواده ها و کودک تنها برشمرد اما باید گفت که از لحاظ روانشناسی تک فرزندی معایب بسیار بیشتری نسبت به حالتی غیر از آن دارد. زوجین با این خیال که اگر تنها یک فرزند داشته باشند می توانند تمام حواس خود را به او معطوف کرده و او را از لحاظ مالی و اجتماعی و تربیتی بهتر حمایت نمایند اقدام به داشتن تنها یک فرزند می نمایند اما از این نکته غافل هستند که معایب بسیاری گریبان گیر تک فرزندها شده که می تواند آن ها را در تمامی مراحل زندگی و از نظر جنبه های گوناگون تربیتی، اخلاقی، اجتماعی دچار مشکل نماید.

اگر بخواهیم که از مزیت ها تک فرزندی سخن بگوییم باید بیشتر به مسائل اقتصادی معطوف شد و گفت که چون تمرکز مالی والدین تنها برای تک فرزندشان است در نتیجه او از این لحاظ ممکن است نسبت به باقی کودکان هم سن و سال خود در ارامش و رفاه بیشتری زندگی کند و در واقع تک فرزندها دنیای کودکی کمی نیز دارند و سریعتر از بقسه هم سن و سالان خود وارد دنیای کار و بزرگان شده و نحوه مدیریت اقتصادی در آن ها به مراتب از بقیه هم سن و سالانشان بیشتر و بهتر خواهد بود. با گفتن این مزیت ها شاید شما هم این تصمیم را بگیرید که تک فرزند بوده و یک خانواده سه نفری باشد اما باید گفت که معایب بسیاری در داشتن تنها یک فرزند وجود دارد که در ادامه به برخی از مهم ترین آن ها اشاره کرده و درباره آن ها سخن خواهیم گفت.

در اولین نکته باید گفت از انجایی که تمامی توجه خانواده هایی که تنها یک فرزند دارند به تک فرزندشان است، او توقع زیادی پیدا کرده و از طرفی خود پدر و مادر نیز به خاطر اینکه تنها او را دارند دوست دارند تا او را راضی نموده و بدن تربیت برای جلب رضایت او و به دلیل وابستگی شدیدی که به تک فرزند خود دارند تمامی خواسته های او را بی چون و چرا انجام می دهند که این موضوع می تواند موجب خودخواهی و غرور بیش از حد فرد در اینده شود و به نوعی سیستم فرزند سالاری که در آن فرزند دستور می دهد و والدین اجرا می کنند به وقوع می پیوندد. از نظر عاطفی تک فرزند ها به دلیل اینکه هم بازی و هم سن و سال کمی دارند دچار کمبود های عاطفی شده و رد آینده آن ها تاثیر بدی گذاشته خواهدشد.مشکلات تک فرزندی

از طرف دیگر اگر همه خانواده ها بخواهند تا تک فرزند باشند شبکه خانواده ها روز به روز محدود تر شده و در ایده نزدیک واژه هایی مانند خاله، عمه؛ عمو و دایی به تاریخ پیوسته و این می تواند موجب بروز مشکلات زیادی در روابط اجتماعی تک فرزندان داشته باشد. در اشکال بزرگ دیگر باید گفت که طبیعتا وقتی یک پدر و مادر تمامی امکانات و داشته های خود را صرف تنها یک فرزند کنند خواسته ها و توقعاتشان تا حدی از او بالا می رود که انتظار دارد فرزندشان در همه امور بهترین و بی رقیب باشد که این توقع می تواند استرس و فشار روحی زیادی به فرزند وارد نموده و او را در روند زندگی اش با مشکلات متعددی رو به رو کند. تک فرزندی تعادل میان جنسیت ها را نیز به هم ریخته و از این لحاظ می تواند به هر جامعه ای اسیب بزند چرا که ممکن است خانواده ها یک جنس خاص را بیشتر دوست داشته و با برهم خوردن تعادل جمعیتی ازدواج ها در اینده سخت شده و نسل جامعه در خطر بیفتد.

همه این موارد مطرح شد که خانواده ها بیشتر با ایرادات تک فرزندی اشنا شوند اما مسلما قرار نیست که تمامی این مشکلات به صورت یکجا در فرند شما بروز پیدا کند لذا برای کسانی که ناگریزند و به هردلیل دوست دارند که تنها یک فرزند داشته باشند باید مواردی را ذکر کنیم که توجه به آن ها مهم است. مثلا اینکه در دوستیابی موفق به فرزند خود کمک کنید و یا اینکه انقدر سطح توقعات خود را از او بالا نبرید که او دچار کمبود اعتماد به نفس و استرس و اضطراب شود و در صورتی که این موارد را در او مشاهده کرده مشاوره با مشاوران متخصص روانشنشاسی می تواند بسیار کمک کننده و مفید باشد.  هم چنین یادتان باشد که هرگز به تک فرزند خود باج ندهید و همیشه تسلیم خواسته های او نشوید.

منبع:تریبون آزاد

مهاجرت به استرالیا

می خوام مهاجرت کنم به استرالیا. دنبال یه وکیل خوب میگردم. اگه سراغ دارین بهم معرفی کنین. مرسی