شصت درصد کودکان مبتلا به ADHD در یک مطالعه اخیر نشان دادند که نشانه های نشانه ها در اواسط
دهه 20 میلادی و 41 درصد علائم و اختلالاتی مانند بزرگسالان جوان بود.
محققان خاطرنشان ساختند که میزان پایداری ADHD به بزرگسالی در مطالعات قبلی بسیار متفاوت است، بسته به نحوه جمع آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات. در یک پیگیری 16 ساله از مطالعه چندملیتی درمان کودکان مبتلا به ADHD (MTA)، آنها دریافتند که ترکیبی از والدین و خود گزارش ها به علاوه یک آستانه علائمی است که برای بزرگسالی تنظیم می شود (به جای اینکه بر اساس سنتی تعاریف دوران کودکی ADHD) ممکن است مطلوب باشد.
تنها بودن| سرگردانی و ناراحتی بعد از دوستی یا طلاق
· سوء تغذیه در کودکان مبتلا به بیماری کرون مرتبط با افزایش خطر عوارض جراحی
· یافته ها راهنمایی برای استفاده محتاطانه از داروهای ضدویروسی در جوانان را تقویت می کند
· CBT آنلاین می تواند به درمان اختلالات دستگاه گوارش در کودکان کمک کند
دکتر Margaret Sibley، نویسنده اصلی مجله روانشناسی کودکان و روانپزشکی گفت: "بسیاری از بحث های اخیر در مورد اینکه آیا کودکان مبتلا به ADHD همچنان علائم را به بزرگسالی ادامه می دهند، ادامه دادند.مطالعه. "این مطالعه نشان داد که راه تشخیص ADHD شما می تواند نتیجه گیری های مختلفی در مورد اینکه آیا بزرگسالان هنوز اختلال ایجاد شده در دوران کودکی را تشکیل می دهند یا نه، اولا اگر شما از بزرگسالان در مورد علائم ادامه ی آنها بپرسید، آنها اغلب از آنها بی اطلاع هستند؛ با این حال، اعضای خانواده یا دیگران که اغلب آنها را می دانند، تایید می کنند که هنوز در بزرگسالان علائم قابل توجهی را نشان می دهند. " دکتر Sibley اضافه کرد که اگر تعریف کلاسیک دوران کودکی از ADHD در هنگام تشخیص بزرگسالان مورد استفاده قرار گیرد، بسیاری از موارد از دست رفته خواهد بود زیرا ارائه علامت در بزرگسالی تغییر می کند. "با درخواست یک عضو خانواده در مورد علائم بالغ و استفاده از تعاریف مبتنی بر بزرگسال مبتنی بر اختلال، معمولا شما می بینید که حدود نیمی از کودکان مبتلا به ADHD متوسط تا شدید هنوز نشانه های قابل توجهی از اختلال در بزرگسالی را نشان می دهند."
نوجوانی دوره ای بسیار حساس در زندگی هر فردی می باشد و بسیاری از والدین و پدر و مادرها با فرزندان نوجوان پرخاشگر خود مشکلات بسیار زیادی دارند. تغییرات هورمونی و ویژگی های جنسی و اخلاقی و روحی-روانی این دوره سبب شده است تا این دوره به یکی از بحرانی ترین دوره های زندگی تبدیل شود. بسیاری از خانواده ها گلایه می کنند که نمی توانند به خوبی با فرزندان نوجوان خود ارتباط برقرار کنند و در این بین نوجوانان پرخاشگر و پرخاشگری در نوجوانان یکی از مهم ترین دغدغه های تمامی خانواده ها می باشد.
خانواده ها در این سن دوست دارند بدانند که فرزند آن ها با چه کسانی معاشرت دارد و آیا در راه زندگی درست گام بر می دارد و یا اینکه با دوستان ناباب معاشرت و نشست و برخواست دارد. با وجود اینکه برخی از خانواده ها گمان می کنند که پدر بودن و یا مادر بودن در مقابل یک نوجوان پرخاشگر کاری غیر ممکن و غیر قابل تحمل است اما نکاتی در رابطه با رفتار با نوجوانان در این سنین می تواند کمک شایان توجهی به خانواده ها برای رفتار بهتر و مناسب تر با نوجوانان پرخاشگر باشد. خانواده ها باید این نکته را درک کنند که به هر حال دوره نوجوانی بسیار متفاوت از دوران کودکی خواهد بود و انتظار نداشته باشند تا دوره شیرین کودکی فرزندشان ادامه یافته و زندگی او وارد دوره بحرانی نوجوانی نشود.
در واقع می شود گفت بد اخلاقی تقریبا جزئی از سیستم رفتاری دوره نوجوانی خواهد شد اما اگر این بد رفتاری ها و پرخاشگری ها به حالتی غیر قابل تحمل و بحرانی تبدیل شود به دقت بیشتر توسط خانواده ها نیاز دارد. نوجوان پرخاشگر مسلما مشکلات هیجانی رفتاری بیشتری از یک نوجوان نرمال دارد. نوجوان پرخاشگر به احتمال بیشتری نسبت به نوجوان نرمال و هم سن و سال خود به مشکلاتی مانند رابطه های جنسی خطرناک، سو مصرف الکل، فرار از مدرسه و مواردی نابهنجار و از این قبیل کشیده خواهد شد. در هر صورت نوجوان پرخاشگر می تواند با مشکلاتی مانند افسردگی و اضطراب و استرس دست و پنجه نرم کند و چه بسا پرخاشگری در او نتیجه چنین عارضه ها و اختلالاتی نیز در او باشد که لازم است والدین به این نکات دقت نموده و حتما آن ها را لحاظ نمایند.
نوجوانان افرادی منحصر به فرد با ویژگی هایی خاص هستند که در هر صورت و چه پرخاشگر باشند و چه نباشند و چه عاطفی باشند و چه نباشند، نیازمند توجه و مهر و محبت از سوی خانواده و والدین خود هستند. یکی از مواردی که باید به دقت توسط والدین یک نوجوان مورد توجه قرار بگیرد این است که دوره نوجوانی به لحاظ تغییرات بیولوژیکی و هورمونی که در فرد اتفاق می افتد می تواند دوره ای حساس باشد چرا که این تغییرات مستقیما بر روحیه و حالات رفتاری و نیازهای عاطفی و جنسی نوجوان تاثیر می گذارند.
گرچه فرزند ممکن است از لحاظ جسمی و قد وزن رشد نماید ولی باید گفت به دلیل تغییرات که در ساختار هورمونی او شکل می گیرد برخی از این موارد ظاهری است و در واقع از نظر درونی هنوز یک نوجوان نمی تواند مانند یک بالغ به تصمیم گیری درست و انتخاب های کاملا منطقی دست بزند. خشم و پرخاشگری مشکلی شایع در این دوران هستند چرا که ممکن است این پرخاشگری در نوجوانان حاصل انرژی زیاد او از لحاظ جسمی و روحی باشد که نیازمتد تخلیه صحیح از راه هایی مانند ورزش کردن است و اگر این انرژی و نیرو به درستی ارضا نشود می تواند مشکلاتی مانند افسردگی، استرس، خود ارضایی و روابط خطرناک جنسی و مواردی از این قبیل را در نوجوان پرخاشگر شما به وجود اورد.
برای مقابله با خشم در نوجوانان موارد زیر می تواند سازنده و مفید باشد:
پس لازم است تا والدین در این مواقع خود را کنترل کرده و عصبی نشوند چرا که عصبی شدن آن ها به رابطه شان با نوجوان آسیب بیشتری می زند و برای این کار تهیه لیست از راه های که می تواند سبب افزایش آرامش تان شود بسیار موثر خواهد بود مثلا ممکن است یک فرد با خوردن یک لیوان اب آرام شود و نفری دیگر با خواندن روزنامه یا هوا خوری که این نکات به والدین کمک می کنند که هر گاه با مشکل پرخاشگری نوجوان رو به رو شدند به راحتی بتوانند با کنترل نمودن درست خود به قائله خاتمه داده و بعدا سر فرصت در رابطه با موضوع با نوجوان خود صحبت نمایند.
هم چنین بخوانید:
رفتارهای تهدید امیز در نوجوانان
نوجوان من عادی است یا مشکل دار؟
منبع:مشاورانه
به گفته یکی از روانشناسان دانشگاه بوفالو، یکی از
کنسرسیوم روانشناسان و روانپزشکان، یک جایگزین مبتنی بر شواهد جدید برای ابزارهای
تشخیصی در زمینه بهداشت روان برای طبقه بندی، درمان و تحقیق در زمینه اختلالات
روانی ایجاد کرده است. - نویسندگان یک مقاله که روش پیشگامانه را توضیح می دهد.
طبقه بندی سلسله مراتبی روانپزشکی (HiTOP) به آنچه که نویسندگان می گویند محدودیت های اعتبار و اعتبار مدل های سنتی مانند راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-5)، کتاب راهنمای معتبر انجمن روانپزشکی آمریکایی (APA) توسط پزشکان و محققان در سراسر جهان برای تشخیص و درمان اختلالات روانی.
لئونارد سیممز، استاد دانشکده روانشناسی دانشگاه UB و یکی از 40 محقق که با آن کار کرده بودند، می گوید: "HiTOP اولین تلاش گروهی از افراد است تا سیستم طبقه بندی و تشخیصی را که دارای ویژگی هایی است که ما شرح داده است، ارائه می دهد. رهبر تیم Roman Kotov از دانشگاه Stony Brook، رابرت Krueger از دانشگاه مینه سوتا، و دیوید واتسون از دانشگاه نوتردام در مورد مطالعه که در آخرین شماره مجله روانشناسی غیر طبیعی است.
سیممز، متخصص توصیف و طبقه بندی اختلالات روحی، می گوید که مدل
بالقوه پارادایم تغییر شکل، توانایی پیشبرد تلاش های پژوهشی و بهبود نتایج بالینی
مربوط به علل و درمان اختلالات روانی را دارد.
روحیه هدایت HiTOP اصلاح نقص
DSM-5 و دیگر روشهای طبقه بندی مشابه مانند طبقه بندی
بین المللی بیماری های سازمان بهداشت جهانی (ICD) را با تغییر شیوه های اختلالات روانی طبقه بندی و تشخیص داده
است.
HiTOP از یک روش تشخیصی استفاده می کند که ابعاد و سلسله مراتبی دارد. سیستم های سنتی، مانند DSM-5، قطعی هستند.
سیستم های دسته بندی هر نوع اختلال را با مجموعه ای از علائم مرتبط می کند. پزشکان تشخیص اختلال تنها زمانی که بیماران حداقل تعداد معدودی از این علائم را نشان می دهند. به عنوان مثال، اختلال افسردگی عمده با 9 نشانه همراه است. حداقل پنج مورد از این علائم باید برای بیمار برای دریافت تشخیص اختلال افسردگی عمده وجود داشته باشد.
سیمز می گوید: "این طبقه بندی دلخواه است." "کسی که دارای چهار علایم افسردگی است، می تواند در معرض آسیب های بیشتر و بیشتر از فردی که پنج معیار را برآورده می کند تجربه کند. با این حال، پنج نفر تشخیص داده می شوند و چهار نفر نمی توانند این را در DSM-5 مشاهده کنید."
"من از کلمه ای مثل" دلخواه "استفاده می کنم زیرا در بسیاری از موارد آستانه در کتابچه راهنمای تشخیصی معمولا نصف تعداد علائم است. هیچ شواهدی وجود ندارد که بر روی آن آستانه تحمل شود."
مجبور کردن مردم به دسته ها بدین معنی است که از بین رفتن اطلاعات مهم به دلیل تفاوت بین نشانه ها و اختلالات.
سیممز می گوید: "این تمایز منفی کاذب را ایجاد می کند. "یک بیمار می تواند یک علامت از افسردگی داشته باشد و هنوز هم اختلال ایجاد کند."
· علوم زندگی Beckman Coulter اعلام کرده است وب سایت متمرکز بر تحقیقات جدید
· مطالعه در مورد چگونگی اعطای جایزه های NIAID برای کمک های پژوهشی بعدی رقابت می کند
· لینک ژنتیکی به اختلال نعوظ کشف شده است
با حذف مرزهای دلخواه که اختلال یا عدم اختلال را جدا می کنند،
محققان و پزشکان می توانند تصمیمات معنی دارتری بگیرند.
سیممز می گوید تحلیل آماری نشان می دهد که سایه های
خاکستری یا ابعاد، بیشتر از دسته های معنی دار است.
"تکنیک های آماری متعددی وجود دارد که در طول 25 سال گذشته استفاده شده اند که به ما امکان می دهد تا مشخص کنیم که آیا علائم پایه بهتر است به عنوان یک پدیده قطعی یا قطعی شناخته شده و اکثریت قریب به اتفاق از این شواهد، ، "او می گوید.
مولفه سلسله مراتبی HiTOP بر اساس تجزیه و تحلیل شباهت های
علامت است. هر گروه از علائم ممکن است بسیار
نزدیک به دیگران باشد.
سیم ها می گویند: "راه های مختلفی برای صحبت در
مورد افسردگی یا اضطراب وجود دارد." "آمارها محققان را با راهکارهای مبتنی بر شواهد ترکیب این علائم یا نه،
ارائه می دهند. DSM-5 دارای اختلالات بیشتری نسبت به
نیاز ما است. همیشه مشخص نیست که یک اختلال متفاوت از دیگران است."
موضوع اصلی برای نویسندگان این است که سیستم های سنتی با
ملاحظات غیر از شواهد تجربی شکل گرفته اند.
سیممز می گوید: "بسیاری از این ها درونی است. "ما دهه ها دارای دسته های اختلالات روانی بوده ایم و اینرسی مانع ایجاد تغییراتی در روشی که ما در مورد اختلالات روانی فکر می کنیم".
این به یک سیستم مشخص شده توسط گذشته عمل می آید.
"تصور کنید یک پزشک می گوید،" تحقیقات می گوید ما باید یک MRI را روی زانو خود انجام دهیم، اما آموزش من در دهه 1970 بود، بنابراین ما قصد داریم یک اشعه ایکس بگیریم و این باید به اندازه کافی خوب باشد. " همان چیزی که در اینجا آمده است. بسیاری از پزشکان فعلی تحت تأثیر شواهد قرار نگرفته اند. "
سیممز می گوید یک سیستم، مانند HiTOP، که بر اساس شواهد جامع است، پیشرفت است.
او می گوید: «یک سیستم تشخیصی که مردم را به این دسته های مخرب قرار می دهد که لزوما متمایز از یکدیگر نیستند، سر و صدای زیادی در جهان تحقیق ایجاد می کند. "اگر ما یک سیستم مبتنی بر شواهد با الگوهای شناخته شده همبستگی میان این علائم داشته باشیم می توانیم پیشرفت های بیشتری در تحقیق در زمینه علل و درمان این اختلالات ایجاد کنیم.
"اگر ما یک سیستم را که در این روش پاکسازی شده است، نه تنها تحقیق در مورد علل و درمان این اختلالات قوی تر است، بلکه احتمالا به ارتباط بهتر با ماژول های درمان متفاوت که به لحاظ بالینی مفید می باشد، متمرکز خواهد شد."
بر طبق اظهارات سیمم، سیستم طبقه بندی HiTOP یک کار در حال انجام است، اما چندین قسمت از مدل برای برنامه های کاربردی بالینی و تحقیق آماده هستند.
با توجه به تحقیقات علمی، مشکلات مربوط به بدن و جنس، یک
گروه متمایز از بیماری های روانی است که در زنان میانسال رایج است. این پروژه توسط آکادمی فنلاند تامین می شود.
یک مطالعه اخیر نشان می دهد که مشکلات روانی مربوط به بدن و جنسیت، مانند نارضایتی از بدن، خوردن اختلال یا ناراحتی جنسی، به یکدیگر مرتبط هستند، اما به شدت وابسته به عوامل خارجی - مانند تجاوز یا سوء مصرف مواد یا درونی کردن - مثل علائم اضطراب یا افسردگی. زنان گزارش دادند که مشکلات روانشناختی مربوط به بدن و جنسیت آنها نسبت به مردان بیشتر است.
با استفاده از اطلاعات 13000 زن و مرد بالغ در فنلاند، محققان در گروه روانشناسی دانشگاه علم و آموزش و پرورش علم و صنعت دانشگاه Åbo کشف کردند که علائم مربوط به بدن و جنس بیانگر اختلالات درونی یا بیرونی نیستند. با مقایسه مقادیر علائم در بین جنس و گروه سنی، زنان میانسالی سطح بالایی از مشکلات مربوط به بدن و جنسی را گزارش کردند.